مادر
زیباترین گلهای یاس را کنار هم میچینم، فرشی سپید به زیر پایت پهن میکنم. با دنیائی شور و عشق زیر قدمهایت را میبوسم. با هیجانی مملو از دلتنگی فریاد میزنم آنچنان که کوهها نتوانند بین ما فاصله شوند. مادرم تاج سرم، روزت مبارک.
... موهای بلندم را میبافتی. دستهایت پر از محبت بود، بوی خوش پوستت را حس میکردم که با صدای زنگ تلفن بیدار شدم. خواب و بیداریم در هم ادغام شد گویی هرگز خواب نبوده ام.
با اشتیاقی کودکانه به سوی تلفن دویدم سالها همین کار را در چنین روزی کردهای. امروز، روزتولدم بود، از فرط دلتنگی بسیار کوتاه حرف زدیم و پس از آن تمام روز را کاملاً بیحال و بیرمق بودم گویی که جانی در بدن ندارم.
روزگار غریبی است این زمانه و حکایت عجیبی است چرخه زندگی آدمیان.
سالهای جوانی ات را به پایم ریختی، موهای سیاهت در هیاهوی بزرگ کردنم به سپیدی نشست.
پس از آنهمه تلاش و زحمت امروز که میبایست شاهد شکوفائیم باشی در رنج دوریم نشسته ای. هر بار که با هم صحبت میکنیم صدایت پر از غم است، غم و عشق مادری را از میان حرفهایت حس میکنم. در هر جمله نامم را بارها بر زبان میرانی و من این سوی خط درمانده از وسعت مهر مادریات میشوم، با یک دنیا سادگی میخواهی بدانی که من سلامت هستم و همین برایت دنیایی میارزد. مادر جان دلم از اینهمه صفایت به اشک نشسته، «ای کاش اینجا بودی» این جمله را امروز بارها زمزمه کردم.
مادر جان امروز تمام روزهای آخری که کنار هم بودیم در ذهنم تداعی شد. صبح های زودی که باهم پیادهروی میکردیم، دستهایم را میگرفتی و من میدانستم میخواهی همه این روزها را در قلبت ثبت کنی. در حقیقت من درس بزرگ صبوری را همانجا گرفتم. جایی که تو احساساتت را به تنهایی حل و فصل و تعدیل کردی و نگرانیهایت را هرگز در حضورم تخلیه نساختی. آن روزها میگفتم همه چیز به یک چشم برهم زدنی سپری میشود، مادر زود نگذشت، تلخ گذشت و طولانی.
در دنیای متفاوتی زندگی میکنم. زندگی چون کابوسی است که هر لحظه منتظرم معجزه ای آن را تغییر دهد. تنها چیزی که عوض نشده همان خصلتهای قدیمم است که سعی میکنم حفظش کنم.
همه چیز برایم سخت شده، اما در این سختیها ساخته شدم. مادرجان، هرگز گمان نبر زمان، مسافت و یا مشغلههای زندگی باعث میشود فداکاریهایت را فراموش کنم. نیک بدان اگر قرار است جایی احساس ارزشمند بودن کنم وجود تو در آن نقطه الزامیست. تو منبع غنی و حیاتی برای رفتارهای منی، بخش بزرگی از احساسات و نیازها و رؤیاهایم از تو شکل گرفته. تو با قلب سخاوتمندت به من احساس ارزش نهادن به دیگران را آموختی و من با تکیه به اندرزهایت این سوی دنیا به تو افتخار میکنم.
مادر جان دعاهایت همواره چون سپری مرا از بلایا محفوظ داشته و من بر این باورم که تأثیر دعا مسافت نمیشناسد.
نازنینم، برای قدردانیَت و سپاس از بزرگواریت کلمات با من به بازی نمیآیند. در حقیقت در وصف تو من همیشه عاجزانه به سکوت مینشینم.
از تو ممنونم که نکات مهم زندگی را با صبوری به من آموختی، تو که با درایت مراقب بودی باورهای غلط در ذهن فرزندانت شکل نگیرد و تو که ایمان را به دور از هر گونه تعصبی برایم معنا کردی.
دستهای کوچکت را میبوسم و آرزو میکنم خداوند آنقدر مرا دوست داشته باشد که تو را بار دیگر در آغوش گیرم. مادرم حقا که بهشت لایق زیر پای توست.
فدای چشمان دلتنگت...
واژه واژه سطر سطر ...می نگارمت تورا
صفحه صفحه فصل فصل می سرایمت تورا
رشته رشته ...بند بند می کشانیم مرا
قطره قطره ...شمع شمع می گدازیم مرا
تو را دوست دارم ... به جای او که هیچگاه
ندیدمش...تو را بخاطر دوست داشتن
دوست دارم ...تو را بخاطر تو
دوست دارم ...تورا دوست دارم برای
بودنت ...برای دیدنت بر ای نگاهت
برای آن چشمان فریبایت ... تو را دوست
دارم بخاطر دل مهربانت ...تو را
دوست دارم برای خودم ....برای خودم ... تو
را می جویم نازنینم سالهاست که در
انتظارت چشم بر راه دارم و می خواهمت
با تمامی جان.... تو همان آفتاب یقینی ...بر
من بتاب تا سرمای این
دل فسرده ام را با گرمای وجودت حیاتی دوباره بخشی
به ما دروغ می گفتند:
دردها را بزرگ که شوید فراموش می کنید.
درستش این است:
زندگی، آنقدر درد دارد که از درد نو، درد کهنه فراموش می شود.
دلم مثل دلت از جنس سنگ نیست
چشام مثل چشات از همه رنگ نیست
ما دوتا باهم بودیم مهربون مثل قناریها
به جون هرچی عاشقه دوستی ما یه جنگ نیست
زندگیمون بهاری بود ولی ابر بهار نداشت
دلهای اسیر ما حتی راهی واسه فرار نداشت
مثل مهتاب بودیم و گریه تو کارمون نبود
دل نامهربون تو مگه با دل من قرار نداشت
می دونم رسم همه خوب جداییهعشقهای
جدا شدیم از همدیگه کجای این عاشقیه؟
رفتی آسمون و من تو زمین موندگار شدم
خیالی نیست عشقت برام یه عشق جاودانیه
شب میلاد عشقمون همیشه یادم می مونه
تا جون دارم صدای قشنگت تو گوشم می خونه
هر جا می رم عطر تو مشاممو پر می کنه
فقط خدای مهربون راز عشقمونو می دونه
صبر من تموم شده طاقت موندن ندارم
دلم اسیر شده حس بی تو بودن ندارم
من و گریه با هم بدجوری رفیق شدیم
بی تو من حتی حس و حال سرودن ندارم
قصه عشق ما هرچی بوده اماحالا تموم شده
زندگیمون به پای هم یه عمر که حروم شده
فرشته ی مهربون تو قصه ها از پیش مارفته دیگه
شاید خدا درهای لطفشو به روی ما بسته دیگه
حواست با منه یا نه من اینجا روبه روت هستم
برای داشتنت ای کاش غرورم رو نمی شکستم
ندونستم که بد می شی بفهمی من دوست دارم
حالا هم از خودم هم تو ، هم از این قصه بیزارم
ندونستم تو از سنگی وگرنه دل نمی بستم
دل دریاییمو هرگز به این ساحل نمی بستم
تو اون نیستی که می خواستم می دونم اشتبا کردم
که واسه داشتنت هر شب نشستم هی دعا کردم
دعا کردم که عاشق شی ولی اینو نفهمیدی
بگو این عشق پاکم رو با چه معیاری سنجیدی
نمیتونم بشنومت از این و اون
ببینم عکستو تو آلبوم عکس دیگرون
نمی تونم ببینم با همه مهربونیتو
با منی که عمریه دیوونتم نامهربون
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم تو رویای کسی باشی
دنیای منی محاله دنیای کسی باشی
عمریه داد می زنم زیبا فقط مال منه
نمی تونم ببینم تو زیبای کسی باشی
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم زیبا چه قدر سفر میری ؟
به خدا رو کره زمین باشی هدر میری
می دونم توی قایم موشک تلخ روزگار
یه روز از دست چشای این دیوونه در می ری
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم همه تو رو نشون میدن
وقتی که می بیننت دستاشونو تکون میدن
قیمت ناز نگات هر چی باشه من می خرم
بقیه رد می شن و همه می گن گرون میدن
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم توام من و دوس نداری
خودتم از همه بیشتر من و تنها می ذاری
می دونی نه روزگار نه مردمش نه تو نه عشق
قدیما به این می گفتن غریبی بدبیاری
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم بخونمت تو هر غزل
گل ارکیده بیارن واسه تو بغل بغل
تو که بهتر می دونی هیچ کس دیگه نمی گفت
به چشای مثل ماه نازنین تو عسل
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم پروانه هات فراوونن
اونا از دیوونگیم بی خبرن نمی دونن
اما من یه روز میام انقده فریاد می زنم
تا برن تمام عاشقایی که تو میدونن
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم بپیچه موجای صدات
کسی عکسی داشته باشه از طلوع خنده هات
نمی خوام حتی کسی یه شاخه گل بهت بده
همه ی گلا رو من یه روز می ریزم زیر پات
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم همه تو رو طلب کنن
از آتیش عشق تو یا بسوزن یا تب کنن
مگه من مرده باشم که بذارم چند تا دیگه
روزشونو به هوای دیدن تو شب کنن
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم ببینمت با دیگری
دسای کسی باشه تو اون دسای مرمری
نمی تونم ببینم من دیوونت باشم و تو
بی تفاوت از کنار یه دیوونه بگذری
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم دنیا برام جهنمه
عکساتو همیشه می بینم توی دستای همه
تو بیا و محض خاطر کسی که دوس داری
بگو که عاشق تر از هر کسی که دیدی مریمه
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم به خیلیا دس میدی
خیلی راحت با غریبه آشناها دس میدی
می دونم اگه یه ذره دیگه ایراد بگیرم
همه ی شعرا و نامه های من رو پس میدی
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم دلم برات تنگ شده
غم تو رو شونه هام یه کوهی از سنگ شده
تو صدات یه چیزیه خیلی من و می ترسونه
حتی بهم می گه مهر تو کمرنگ شده
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم تو نمی خوای ببینمت
گل من فک می کنی می خوام بیام بچینمت
دوس دارم یه وقت کوتاه بذاری برای من
توی لحظه های فیروزه ای و ناب و کمت
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه طاقت ندارم دلم یه گوله آتیشه
گل من تو هم که دائم می گی اینجور نمیشه
حق داری من دیوونم تو که گناهی نداری
نمی تونی بسوزی پای یه عاشق همیشه
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
دیگه هم تو کار داری هم ماجرا طولانیه
هوای چشم منم ابریه و طوفانیه
زیبا جون اگر یه وقت حرفی زدم به دل نگیر
اوج دیوونگیا تو بیتای پایانیه
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
شنیدم امسال دیگه می خوای بیای تولدم
کلی شرمنده ی این حرفایی که زدم شدم
چه بیای و چه نیای من همیشه شرمندتم
همیشه مزاحم اخم و نگاه و خندتم
می دونی عاشقتم به این دلیله که همش
نگران حالا و گذشته و آیندتم
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
زیبا جون اینو بذار تو برگه های چکنویس
نمی گم نخون بخونو بعدشم روش بنویس
اگه خوب نگاه کنی می بینی که مونده رو اون
رد اشک دو تا چشم عاشق و ابری و خیس
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟
زیبا جون من و ببخش عاشقتم اما بدم
توی این دنیا فقط دیوونگی رو بلدم
من میمیرم واسه هر چی که بگی هر چی بخوای
به دلت نگیر که این حرف و یه عالمه زدم
با همه می بینمت با همه کس به جز خودم
تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم…؟
مریم حیدر زاده
چــقــدر گـریـه و زاری؟ ، کـی تـمـومـه بـی قـراری؟
کـی میای پیشم بمونی؟ ، کی تو ناممو می خونی؟
راسـتـی تـو مـیای کنارم؟ ، تو می دونی بی قرارم؟
غــیــر تــو کــســی نــدارم ، زود بـیـا تــاب نـمـیـارم
راه مـن از تـو جدا نیست ، دل من که بی وفا نیست
داره تـو غـمـت مـی سـوزه ، مـیدونی دنیا دو روزه؟
تو میگی عاشق نمی شم ، تو نمی مونی به پیشم
امـا دل حـالـیـش نـمـیشـه ، آخـه عشقت زندگیشه
رسم دیرینه عاشقا رو خوب ادا کردی… منظورم چیه؟ بی وفایی در عشق را میگم که تو در حق عاشقت ادا کردی… بهت بر خورد!؟ تو به این تنها گذاشتنم چی میگی؟ قسمت و تقدیر لابد… ول کن تو رو خدا این حرفا رو دیگه خریداری نداره… یه حرف تازه تر بگو… بلد نیستی من بگم… پس خوب گوش کن… آرمانی که تو دلم داشتم بر آورده نشد… آرزوی رسیدن به تو برای همیشه در دلم خاموش شد… نمی دونم شاید هم حق با تو باشه و سرنوشتمون باید همین جوری رقم می خورد… باید بگم لعنت به این سرنوشت… چه زود یادت رفت دوستیمون… خدایش من که حسود نیستم تو خوشبخت بشی… ولی دلم می خواست فراموشم نکنی… من دوباره یه روز می بینمت اون روز چه جوری تو چشم من نگاه میکنی…؟ تو میدونی درد جدایی چیه؟ میدونم اگه دوباره ببینمت دیگه بی توجه از کنارم رد میشی…! آخه من کهنه شدم واست… شاید دیگه نشناسی منو! تو یه عروسک دیگه داری که با احساساتش بازی کنی…عشق من عروسک جدید مبارک… خدا کنه قدر اونو بدونی تا مثل من نشه… میدونم که میدونی قدرشو… چون عشق پاک من تجربه خوبی برات بود… من باید به تنهایی تاوان عشق را پس بدم… من باید در سکوت لحظه ها بشکنم و صدای شکسته شدنم را جز خودم هیچ کس تا حالا نشنیده و نباید بشنوه… می خوام حالا که رسوای عشق شدم دیگه رو به خاموشی برم… دیگه آه و افسوس هم فایده نداره… دیگه عشق واسم رنگ خاکستری شده… دیگه رنگهای روشن عشق به سوی من نمیاد…بعد رفتنت دوست ندارم کسی تو خلوت لحظه هام بیاد… آخه همیشه تو در یادمی… می خوام تنها باشم تنهاترین تنهای دنیا
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار خوش است
وتنها دل ما دل نیست
یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب
دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم
یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم
و برای سیاهی ها نور بپاشم
یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم
و از آسمان درسِ پـاک زیستن
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست...
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان
یادم باشد زندگی را دوست دارم
یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود
زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم
یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد
یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود
یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم
یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم
یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت
یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم
یادم باشد زمان بهترین استاد است
یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت بر فرقم نکوبم
یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود
یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود
یادم باشد قلب کسی را نشکنم
یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد
یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم
یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست
یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می تونند مهربان و دلسوز باشند
یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات