دیگه روی شونه های من جایی نمونده واسه تو
همین الآن می خوام بگم از جلوی چشام برو
بذار دیگه تنها باشم سرزمین بی کسی
دیگه نمی خوام که بگم برای من مقدسی
فردا اگر ز راهم نمی آمد
من تا ابد کنارت می ماندم
من تا ابد ترانه های عشقم را
در آفتاب عشق تو می خوانم
در پشت شیشه های عشق تو
آن شب نگاه سرد و سیاهی داشت
دالآن دیدگان عشق تو در ظلمت
گویی گویی به عمق روح تو راهی داشت
رنگ چشمای روشنت مثل ستاره ی شبه
این تن بی قرار من واسه نگاهت می تپه
اما دیگه نمی تونم یه لحظه این جا بمونم
می خوام تا آخرین نفس شعرهای غمگین بخونم