بیا سکوت لبهام هنوز حرمت خونه است*
ای دل تنها م چیه چشم اتنظاری
باز یه لحظه آروم نداری
مثل زومستون توی حسرت بهاری
باز عشقت خیمه زد به خونه ام
باز یادت آتیش زد به آشیونه ام
باز بی تو باید تنها بمونم
بیا سکوت لبهام هنوز حرمت خونه است
پرنده ی دل من هنوز بی آشیو نه است
بیا پر از امید هنوز این دل خسته
هنوز به پای چشمات پای عشقت نشسته
توی آسمون دنیا هر کسی ستاره داره
چرا وقتی نوبت ماست آسمون جایی نداه
واسه من واسه من تنهایی درده
درد هیشکی رو نداشتن
هر گل پژمرده ای رو توی
کویر سینه ام کاشته ام
دیگه باور کردم این رو که باید تنها بمونم
تا دم لحظه ی مردن شعر تنهایی بخونم